آنهایی که دغدغه داشتند تا برای جهانی بدون خشونت آن هم بدون خشونت علیه زنان تلاش کنند از چند روز قبل دلنوشتههایشان را یکجا جمع کردند. آنچه در ادامه میخوانید دلنوشتهها، داستانکها، سرودههای آنان است که آمدهاست.
کلیدملی: از آنجا که بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر تمامی اعضای خانواده بشری بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است. از آنجا که تحقیر حقوق انسان به اقدامات وحشیانه انجامیده و وجدان آدمی را در رنج افکنده است.
از آنجا که پدید آمدن جهانی که در آن تمامی بشر به رهایی از هراس و نیازمندی رسند، به مثابه عالیترین آرزوی همگی انسانها اعلام شده است.
از آنجا که بایسته است تا آدمی، به عنوان آخرین راهکار، ناگزیر از شوریدن علیه بیدادگری و ستمگری نباشد و به پاسداری حقوق بشر از راه حاکمیت قانون همت گمارد.
بنابراین، این «اعلامیه جهانی حقوق بشر» به عنوان دستاورد تمامی ملل اعلان می شود تا هرانسان و هرعضو جامعه با به خاطرسپاری این «اعلامیه»، در جهت ارتقاء حرمت انسانی و دستیابی به چنین حقوق و آزادیهایی بکوشد.
* متن فوق، بخشی ازمقدمه اعلامیه جهانی نفی خشونت علیه همه انسانهاست که در سال 1948 میلادی به تصویب رسیده است و همه جهانیان را ملزم به پیروی از اصول اخلاقی و رعایت حقوق انسانی یکدیگر نموده است.

اما هم اکنون در استانه 25 نوامبر 2015، هنوز میبینیم که در جهان نیمی از جمعیت انسانی، زنان جوامع متعدد، همچنان مورد ستم قرار می گیرند و انواع خشونت های گسترده که گاهی در برخی جوامع کم اهمیت تلقی شده و یا نادیده گرفته میشوند، در اشکال فیزیکی، روانی-کلامی، اقتصادی، اجتماعی و جنسی بر آنها اعمال می شود. زنان به اسارت گرفته میشوند، خرید و فروش میشوند، مورد حمله فیزیکی و کلامی قرار می گیرند، از حضور در عرصه اجتماعی ، شغلی و علمی و پیشرفت در سطوح عالی بازداشته می شوند، تحت فشار های شدید مالی قرار می گیرند و به هزار عذر و بهانه از تفریحات و آزادی های انسانی آنها نیز ممانعت میشود. جنین مونث کشته میشود و دختر بچهها به جای کودکی کردن شوهر داده میشوند!! زنان سالخورده و بیمار بدون پشتوانه مالی و حمایت آواره میشوند. این رویه که همچنان در جهان و در جامعه ما استمرار دارد، به صورت جدی خشونت علیه بشریت است که از جانب هر انسان آزاده ای محکوم بایسته است محکوم شود. به بهانه فرارسیدن 25 نوامبر، روز جهانی نفی خشونت علیه زنان، از جمعی از فعالان اجتماعی و حوزه زنان گزارشی با مضامین ذیل تهیه شده است که هریک با رویکردی مجزا، نوعی از این خشونت ها را درقالبی اظهار کرده و محکوم کرده اند.
این گزارش شامل تجارب، خاطرات، اشعار و داستانکها، گفت و گوها یا یادداشتهای ماست. سئوال این بودهاست که تفسیر و تعریف و تجارب زیسته ما از خشونت چیست؟ هرکدام به زبانی و حالی بیان میکنیم.
* نجمه گودرزی:
وقتی در 25 نوامبر 2015 ازخشونت علیه زنان حرف می زنیم دقیقا ازچه چیزی صحبت میکنیم؟!
*آرمین امیر :
شرمگینم در دنیایی زندگی میکنم که برای جلوگیری از خشونت علیه زنان باید تلاش کرد! کاش این خشونت همانقدر که بعضی انکارش میکنند، واقعا وجود نداشت. باورش سخت است که بعد از چندهزار سال تمدن، بشر هنوز علیه خودش مکرراً دست به خشونت میزند. آیا ما اشرف مخلوقاتیم؟
* زهرا علوی:
خشونت علیه زنان همیشه با ضرب و شتم فیزیکی همراه نیست. این خشونت گاهی خیلی ظریف و لطیف اتفاق میافتد. این نوع خشونت را اغلب زنان شاغل در محیط کار حرفهای تجربه کردهاند. شاید بتوان آن را «خشونت سفید» نامید که بسیاری از زنان گاهی با یک پوزخند به تلاش برای اصلاح یکی از بندهای صورتجلسه و زمانی هم با شنیدن تعریف و تمجید از رنگ و مدل لباسشان تجربه کردهاند. کلیشه خشونت سفید چون علایم فیزیکی ندارد به راحتی هر روز و هر روز در طنز سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینما نیز بازتولید میشود.
* فریبا گودرزی:
این ماجرای زندگی دوستم است به روایت داستانکی آوردهام :
روبروی آینه موهای پرپشتش را شانه زد، از خودش بدش نمی آمد. مادر در اتاق را باز کرد و شروع کرد از خواستگار اخیر دخترخاله میترا صحبت کردن، حرفهای تکراری همیشگی، روی تخت دراز کشید و خوابش برد و مادر همچنان با آب و تاب تعریف می کرد و از بخت او شکایت می کرد و خرده می گرفت. راستی واقعا باید شوهر کند؟ صبح که شروع به شستن صورتش کرد، صدای آب را نمی شنید و دیگر نمی شنید.... و چقدر دختر که توی مطب دکتر نشسته بودند که دیگر نمی شنیدند....
*شراره عبدالحسینزاده:
سازمان ملل میگوید خشونت علیه زنان اشکال نوظهوری پیدا کردهاست و اینترنت هم به فضایی برای خشونت علیه زنان تبدیل شده است. در کنار تصویر سازی عینی فضای مجازی از زنان به مانند هر رسانه دیگر، خشونت روانی علیه زنان در قالب پیامهای جنسیت زده به شکل طنز و سرگرمی درسالهای اخیر همراه عمومیت یافتن این رسانه نشان از نوع جدید خشونت و تبعیض در فضای اینترنت دارد. مطالعات نشان میدهد بی اعتبارسازی های طنز آمیز علیه زنان مختص جوامع شرقی نیست، هرچند در جوامع شرقی به دلیل اینکه حقوق زنان عملا کمتر از غرب مورد پذیرش قرارگرفته است بیشتر دیده میشوند، اما در غرب نیز نمونههای یافت میشود که کلیشهها را شکسته و حتی وارد دیالوگ های برنامههای تلویزیونی شدهاند. آنچه حایز اهمیت است این است که سرگرمیهای جنسگرایانه سبب عمق یافتن باورهای سنتی درباره زنان و تشدید مشروعیت بخشیدن به محدودیت زنان میشود که خود مصداقی از خشونت است..
*فیروزه فیروز:
لعنت به خشونت تو
لعنت به مشتهایی که میکوبند
بر صورت و گونه هایم
که جای بوسه و مهر را
بر قلبم تنگ کرده اند
لعنت به نگاهی که مرا میدزد
از پشت میز کار اداره
لعنت به ادکلن، به عطر
که تو را مست میسازد
و خوی درندگیت
بر من میتازد
هر چه از تو رسید
خشم بود و خشونت
ازجامت ننوشیدم
مستی و شیدایی بی درد
*محمد زینالی اُناری:
مدت ها است که تصویر خواسته های مردانه روی باورهای زنانه افتاده و هیچ خشونتی بالاتر از این نیست که یک زن چنان در بند ایدئولوژی مردانه بیفتد که ازادی نگریستن ناب به جهان را نداشته باشد. وقتی سایه ی پدر روی معنایی که فرزندان و زنان از هر چیزی دارند بیفتد رد اندیشه ی او سالها تفسیر نگاه های آن ها را اشباع میکند، نتیجهاش فرهنگ خشنی است که ذهن زنانه امروز را به گرو خود کشیده است.
* شیما شعاعی:
شاید ساده به نظر آید، شاید باورش برایمان سخت باشد اما امروز، کمی آن سو تر از جایی که ما نشستهایم و به سبب پیامدهای انقلاب ارتباطی و اطلاعاتی اخبار روز دنیا را زیر و رو میکنیم؛ شاید دخترانی باشند که به اجبار و بر اساس سنت های صد ساله خانوادگی و با تصور پیوند آسمانی در اقوام وارد «زندگی زناشویی» میشوند. رویای آینده این دختران را نه خودشان بلکه مادران و پدران و بیش از هر چیز سنتهایی رقم میزنند که با مناسبات دنیای امروز بیگانهاند.این رفتار تحمیلی چه چیزی جز خشونت علیه زنان و حتی در در ابعاد کلانتر علیه کودکان و انسانهاست؟ یادمان باشد تا زمانی که این نوع از خشونت تداوم یابد؛ خودسوزی، همسرکشی،خیانت، و طلاق عاطفی نیز تداوم خواهد یافت.
* پردیس عامری :
دوست دارم برای روز جهانی نفی خشونت علیه زنان از یک عزیز می نویسم، که باید الان می بود ولی نیست. خیلی زود رفت و بخش عمده ای از دوران کودکی و جوانی من را هم با خود انگار برده است. یک زن که سالها از طعنه های اطرافش زجر کشید: «تو یک همسر بدهستی» ، «تویک مادر بد هستی». هر ازگاهی به او خشونت فیزیکی شد، هر زمان خلاف میل صاحبان خانه رفتار کرد از پول توی جیب تا ماشین زیرپایش تحریم شد، خشونت روانی دید، دائم تحقیر شد «به چاق و لاغر بودن»، «زشت و زیبا بودن». هم خیانت همسر دید، هم شماتت فرزندان و هم بی توجهی خانواده پیشین که لابدآبروی خود را را به جان او ترجیح دادند. هرچند تا اخر مغرورانه تلاش کرد تا دلشکستگی اش دیده نشود، اما مگر قلب ما آدم ها چقدر تحمل دارد؟ مگرچندسال میشود در برابرموج سهمگین فشاری که در درونت به عصیان تبدیل شده بایستی؟ بدون هیچ چشم اندازی از آیندهای دیگر؟ ارابه خشونت خانگی زمانی که به حرکت در میاید می تواندآنچنان زنان را تحقیر کند، برچسب بزند، دیوانه انگاری کند و سرکوب کند تا جایی که با توقف قلب آنها ، متوقف شود. مثل قلب این گل که چندماه پیش ایستاد. مثل قلب همه زنانی که همه این چیزها را تحمل میکنند و غرورشان نمیگذارد ما از ظاهرشان چیزی بفهمیم. «مواظب قلب زنان اطرافمان باشیم». یکی از اخرین پستهای مجازیش را برای بار صدم می خوانم: «مرگ من سفری نیست، هجرتیست از سرزمینی که دوست نمیداشتم به خاطر نامردمانش». بغض می کنم باز...با خودم فکر می کنم : «بایدخشونت دیده های اطرافمان را بیشتر دوست بداریم، بیشتر حمایت کنیم»...افسوس...
* فاطمه همدانیان
«دوچشم کبود مغرور» سروده ی خودش را می خواند:
دست پشت دست
نه برای نوازش
یا حتی در امتداد نگاهی عاشقانه
که برای داغهای ندیده بر پیکرش
آختههای تحقیر
بر انبان داشتههای ذهنیاش
نفوذی فراخ
که او در گسترهای بیمرز «زن» بود
و دیگر هیچ
او سکوت بود
و شکست هم
بر گورستان نگاههای مذکّرِ ماجرا
غوغایی بود
تا خاکسپاری نوباوگان خشم و تعصب
به بهای زیستنی بیدغدغه
که میخواست شاید روزی
آن گورستان لعنتی را نبش قبر کند
و این خشونت پنهان را
فریاد زند...
که فریاد زد
خیلی بلندتر از این حرفها
اما آنجا در انتهای انبوه مسیرها
که میرفت تا به زیستن برسد
او دیگر نبود
تنها تصویری به پهنای دو چشمِ کبودِ مغرور
در قاب دهنکجی میکرد...
*پروین پناهی :
زن شال گردن دخترش را پیچید و لبه شال را فرو کرد در یقه اش، بعد خم شد و بندهای کتانی پسرش را بست و زیپ لباسش را آورد بالا تا دم دهان. سپس در ظرف غذای شوهرش را چفت کرد و آن را گذاشت توی کیسه دسته دار. بعد هم امتحان کرد که به اندازه کافی محکم باشد. یکبار دیگر همه چیز را چک کرد که چیزی را جا نگذاشته باشند. به سمت در رفت که راهی شان کند، از کنار آیینه گذشت، اما خودش را در آیینه ندید!
*سیمین میمندی :
دخترم آمد با نگاهی مات و مبهم نمیدانستم چه به او گذشته در کنارم ایستاد و تلاش کرد با دستان کوچک هفت ساله اش مرا بسوی خودش بکشد. سرم را پایین آوردم نفس سردش زمزمه های نامفهومش را همراهی می کرد. از او خواستم تا واضحتر بگوید شاید من نیز مانند او در برابر واقعیت مقاومت می کردم. دوباره گفت و از آن سالها چند باره می گوید: مامان بابا من و برد کنار خانه خاله رابعه بمن گفت من عاشق این خانم هستم. من گفتم این که خاله من، دوست صمیمی مامانمه. بعد اون هم هی دستش و می گذاشت روی لبش و به بابام نشون می داد و می خندید. خاله به بابا گفته باید بمن این ها رو بگه تا بابا رو بیشتر دوست داشته باشه.
سوال این است که آیا آن دختر خردسال مورد خشونت خانگی نبوده؟ آیا درد این خشونت تا پایان عمر همراهش نخواهد بود؟با خودم فکر می کنم آیا خشونت فقط محرومیت از منابع اقتصادی و یا عدم ارتباط عاطفی با همسرمی باشد؟آیا وقت آن نرسیده که لایه ای دیگر از خشونت وارد حوزه خشونت خانوادگی شود؟خشونت رابطه جنسی آزاد پدران بصورت کنشی آگاهانه و یا نا آگاهانه با دوستان و یا بیگانگان نیست؟
*مینا اورنگ:
برای نوشتن از خشونت خیلی دور نمیروم؛ همین صحبتهای امروزم با یک دوست پزشک که چندی است همراه همسرش در کانادا ساکن شده و نیلوفر اردلان را متهم میکند که مساله خانوادگی /خصوصیاش را تبدیل به موضوع همگانی کرده، مردم هم دنبال داستان را گرفته اند. به او میگویم: آقای دکتر! خشونت خانگی یک مساله شخصی/خانوادگی نیست! شما که در کانادا زندگی میکنید باید بدانید که اولین و مهمترین قدم برای پایان دادن به خشونت «شکستن سکوت» است، نه ترویج «تبانی سکوت». خشونت علیه زنان در مغز و پوست و استخوان ما نفوذ کرده؛ نمونهاش این جملات: «زن از نظر جسمی جنس دوم خلق شده»! این جملات را فردی سنتی، یا بازاری محافظهکار نمیگوید، بلکه دختری جوان و امروزی که مهندس کامپیوتر و شاغل است به من میگوید. میخواهم بگویم خشونت علیه زنان موضوعی دور و متعلق به عوام یا قشر تحصیلنکرده نیست؛ بلکه به تک تک ما نزدیک و در زبان و ذهن و نگاهمان ریشه کرده است.
* ندا تبریزی:
پسر ظاهر موجهي داشت مورد خوبي هم بود، ميگفت قصد ازدواج دارد چند ماهي به قصد آشنايي با هم بودند ميگفت عقد كرده بوده كه همسرش فوت كرده و خدا را شاكر بود كه حالا اين دختر را يافته، پسر مي گفت با مادرش صحبت كرده به زودي به خواستگاري ميروند. دختر خودش را در لباس عروسي ميديد و منتظر اقدام پسر، سه ماه گذشت تلفني به دختر شد، چهره ديگر پسر معلوم شد. او زن داشت، شش سال بود. قبل اينكه دختر چيزي بگويد زن آرام و مليح او همه داستان را گفت، اينكه همسرم بارها با دختران دوست شده و ادعا كرده من مردهام، با همه قصد ازدوج دارد و با همه به اين بهانه. زن عاصي بود ميگفت با بيشتر اين دختران گول خورده توسط همسرش حالا دوست شده، بارها قهر كرده و رفته، بارها اعتراض كرده اما ... زن نمي خواست طلاق بگيرد منتظر بود تغييري ايجاد شود. زن فقط نگران سلامتي خودش بود ميترسيد ايدز بگيرد. خشونت ،احساسي است كه به خدشه بيفتد.
* علی طالبی :
انسان موجود متفکريست. بياييد درمورد اينکه چرا ميزان اعمال خشونت در بين انسانها و به خصوص علیه زنان که در حقیقت نيمى ازجمعيت جهان هستند، زياداست، در آستانه 25 نوامبر، روز جهانی نفی خشونت علیه زنان، قدرى فکرکنيم!!
* افسر موموندی کاظمی:
زنان در خيابان و در خانههايشان امنیت ندارند. نگراني درباره رواج خشونت علیه زنان بس قابل تامل است؛ ما در متن تغييراتي هستيم كه بسياري از روابط خانوادگی، اجتماعي و هنجارها را دگرگون ميکند و آسيبهاي اجتماعي بسياري در پي اين تغييرات میتوانند باشند. بررسي علل اعمال خشونت و ارتکاب جرائم جنسي علیه زنان آشکار خواهد کرد که این خشونتها تا چه ميزان بر عدم امكان بهرهمندي جنسي مردان دلالت دارد و چه ميزان تابع آشفتگيهای قانونی و نیز رواج بيماريهاي جنسي و رواني در جامعه است؟ اما چاره كار، محدود كردن زنان و دعوت آنها به پردهنشيني یا گستردن دام ديگري با رواج ازدواجهای موقت و رنگارنگ نیست بلکه با برنامهریزی دقیق و اصلاح ساختارهای حمایتی، رفاهی و قانونی، شاهد کاهش شمار زنان قرباني خشونت و جرائم جنسي خواهيم بود.
* مهرنوش قائم مقامی :
هر روز صبح که با عجله میرفتم تا سرکار بروم میدیدمش که جلوی در خانه ایستاده است. با درد و دل راجع به حاج خانوم شروع میکرد که مشکل قلبی و قند دارد و روی پایش یک سوراخ درست شده اندازه هلو و دکترها گفتهاند باید پایش قطع شود. دلم خیلی سوخته بود. قصهها هر روز بدتر و تلخ تر می شد و هزینههای بیمارستان سرسام آورتر. تا اینکه حاج خانوم، دیگر خانوم( بخوانید کلفت) سابق نمی شود! هر بار با صبوری به حرف هایش گوش داده بودم و دعای خیر کرده بودم. کمکم حرفهایش رسید به اینکه پنجاه میلیون خرج کردهام و ای کاش به جای این خرجها یک زن جدید گرفتهبودم. از همان وقت دیگر سنگین و بی حوصله جواب سلامها را میدادم و تظاهر به عجله میکردم تا سر راهم سبز نشود. تا اینکه یکروز که در خانه نشسته بودم، صدای داد و دعوای کوچه من را کنار پنجره کشاند. پیرمرد، زن بیچاره را که به زور، با واکر خودش را میکشید از خانه بیرون کرده بود و پسرها که هر کدام سن پدر من را داشتند با پدرشان گلاویز شده بودند و تهدید به کشتن او میکردند!
«خسته نباشی حاج خانوم. تبریک ! بازنشست شدی، بدون هیچ جشن و دریافتی پایان خدمت. حالا می توانی تا اخر عمر گوشه خانه یکی از پسرهایت کز کنی تا کی خدا نظر خیر به تو بیندازد و از شر این زندگی خلاصت کند».
* سمیه خزایی :
19 سالهام، دانشجوی پر شر و شور ادبیات فارسی. من طربم، طرب منم...عاشق مولانا. خبری میشنوم یکی از اساتید به نام برای خلاصهنویسی یک اثر ادبی فراخوانزده؛ در بین دانشجویان آزمونی برگزار میشود، شرکت میکنم، انتخاب شدهام... حالا شدم دانشجوی پر شر و شور ادبیات که شغل هم پیدا کرده. برای قرار روز اول کار نزد استاد میروم. آدرس دفتر را میگیرم. باید ساعت 8 صبح آنجا باشم. انگار استاد چیزی را فراموش کرده. مجدد صدایم میکند...برمیگردم. بعد از نگاهی عمیق میگوید : دختر زیبا با روسری بیا مقنعه خیلی بهت نمیآید....شوکه شدهام...عطای این شغل را به لقایش می بخشم....
* ابوالفضل حاجیزادگان:
قویترین حدسی که میتوانم راجع به عوامل تشدیدکنندهی خشونت بزنم این است که بهنظر میرسد آدمها در خشونت ورزیدن نسبت به "دیگری"ها مصممتر هستند. انگار هر چقدر بیشتر همدیگر را بشناسیم، بهواسطۀ اینکه حوزۀ اشتراکاتمان را وسیعتر مییابیم، راحتتر میتوانیم نسبت به یکدیگر همدلی و تفهم داشته باشیم. و انگار هر چقدر این شناخت کمتر و یا نادرستتر باشد، بیشتر مستعد اعمال خشونت نسبت به یکدیگر هستیم. اینها را گفتم تا به اینجا برسم که اگر میخواهیم فردا و فرداها، کمتر شاهد خشونت علیه زنان باشیم و کمتر شرمنده یا خشمگین یا متأسف شویم، لازم است که بیشتر از قبل با هم حرف بزنیم تا بیشتر بفهمیم چقدر خشونت میتواند زشت و خجالتآور باشد.
*حورا سپهر:
هر سال بیست و پنجم نوامبر تنها یک صحنه مقابل چشمم رژه میرود. چند سال پیش در چهار باغ اصفهان قدم میزدم. از کنار ماشینی رد میشدم. زن و مردی در ماشین بودند. صدای جیغ زن را ناگهان شنیدم. با چشم خودم دیدم که مرد سیلی محکمی به زن زد.ایستادم و فقط نگاه کردم. جلو نرفتم.چرا؟نمیدانم.شاید ترسیدم.دوستم دستم را کشید. «به ما ربطی نداره، بریم» دست مرا کشید و برد. اما به ما ربط داشت. هنوز پشیمانم که چرا جلو نرفتم. چرا به پلیس زنگ نزدم. چرا جلو نرفتم؟هنوز پشیمانم. خشونت شخصی نیست. این روزها آنچه که بیش از هر چیزی باید یاد داده شود این است که خشونت، شخصی نیست. اگر صدای ضرب و شتم از خانه همسایه میآید، اگر در کوچه و خیابان شاهد خشونت علیه زنان هستیم اگر سکوت کنیم همدست شدهایم با ستمگر. خاطِرات تلخ من کم نیست. چقدر جسارت میخواهد نوشتن از تجربههای شخصی در این روزها. اما من میخواهم بنویسم. ترم اول بودم. دختری هجده ساله که از یک شهر کوچک به کلان شهر اصفهان مهاجرت کرده بود. یکی از پنج شنبههای آبان بود. هفت صبح. کلاس زبان میرفتم و مجبور بودم از مسیری عبور کنم که هفت صبح پنج شنبه خلوت بود. مردی میانسال مقابلم سبز شد. خودش را مربی ایروبیک معرفی کرد و به من گفت اگر پایه باشم میتوانم به باشگاهش بروم. من از ترس زبانم بند آمده بود. تنومند بود و قوی. با دستانش مرا به سمت دیوار هل داد و دکمه لباسم را باز کرد و به من تجاوز کرد. هر چقدر تلاش میکردم فرار کنم وحشی تر میشد. تمام رویاهای من از مهاجرت و مستقل بودن و تنها زندگی کردن در همان یک لحظه از هم پاشید. آن مرد این حقیقت را که فضای عمومی مرا زیادی میداند به صورت من تف کرد و رفت. این آخر داستان نبود. اولین کسی که موضوع را با او در میان گذاشتم پسری بود که سه سال با او در رابطهای کاملا عاشقانه بودم. معشوقم بود. واکنشش مرا بیش از هر اتفاقی شوکه و غمگین کرد. به من گفت تو یک دختر احمق هستی که با غریبه هم کلام میشوی. بدرود و رفت.برای همیشه. و مرا با تمام اتفاقات تلخ و سخت و عجیبی که پیش آمده بود تنها گذاشت. نهایتِ خشونتی را که میتوان تصور کرد تجربه کردم. از کلاس زبان انصراف دادم و تا مدتها خوابگاه را به همه جای جهان ترجیح دادم. از فضای عمومی رانده شدم. فضای عمومی؛خانه امنِ متجاوزان و خشونت ورزان و جایی که همه ما زنها خشونت را حداقل یک بار در آن تجربه کردهایم. این اولین باری است که از تجربه ی تلخ و سهمگینی که داشتم. مینویسم. مخاطبم زنانی است که مینویسند ما بارها نیمههای شب تنها در کوچه و خیابان بودهایم و خطری ما را تهدید نکرده است. نوشتم که بگویم شما فقط خوش شانس بودید همین.
* نیلوفر هاشمی :
شايد از شنيدن واژه خشونت، اولين معنايي كه در ذهن نقش ببندد، خشونت فيزيكي باشد و بدين معنا، ما خشونت را امري خارج از دغدغه خود و اطرافيانمان ببينيم. اما پرسش اینجاست: شما به عنوان يك مرد تاكنون چقدر خشونت رواني به زنان ورزيدهايد؟ يا به عنوان يك زن تا چه حد خشونت رواني ديدهايد؟ خشونت رواني دايره وسيعي از تحقير را شامل ميشود. حتي هنگامي كه ساختار متفاوت ذهني و نحوه تفكر يك زن تحقير ميشود، خشونت رواني اتفاق افتادهاست. خشونت عليه زنان در همه اشكال زندگي ما رسوب كرده، به آن خاتمه دهيم.
* پانیذ نوربخش:
تحقیر از هر زاویهای نمود خشونت است. مادامیکه زنان این مرز و بوم به واسطه جنسیتشان مغلوب واقع شده و حقارت را از طریق پیش پا افتاده ترین امور و انتخاب ها تجربه میکنند، خشونت دست به گریبانشان است.
* وحید میربیگی:
خشونتها و تبعیضها علیه زنان، با مذاکره مذکرها رفع نخواهند شد. تنها راه، توانمندسازی حداکثری زنان است . چنان که خود، خویشتن را، زیستن را و دنیا را تعریف کنند و برسازند.
* منصوره معین الدینی:
خشونت همیشه به صورت ضرب وشتم نیست. گاهی ضربه یک حرف سنگینتر و خرد کنندهتر از هزاران بار ضرب وشتم است. من بارها در دربرابر منع خواستههایم با عبارت : «چون تو دختری» مواجه شدم. این جملات گرچه میتوانند دیواری برابر تحقق رویاهایمان باشند اما میتوانند انگیزهای بشوند برای تلاش بیشتر در راستای برفع تبعیض و خشونت. به امید تحقق برابری و محو خشونت
* آرزو فاطمی:
در استانه این روز دائم به زنانی فکر میکنم که به بدترین شکل مورد خشونت هستند، بهشون تجاوز میشه، به شیوههای وحشتناکی کتک میخورند، خشونت روانی شدیدی علیه شون اعمال میشه و... اما این خشونت از نگاه جامعه مشروع دانسته شده و کمرنگ بازنمایی میشود. چون این زنها دچار اعتیاد هستند...
در پایان، یادمان نرود: خشونت علیه زنان، در هرنوع، هر زمان و هر مکانی، خشونت علیه بشریت است.