ما روزهای عجیبی را پشت سرگذاشتهایم و کوله بار تجربهامان را از رویدادهای مختلف و نتیجه خوشایند یا ناخوشایند آن پرکردهایم. اما ما به عنوان خبرنگاران روزهای عجیبتری را پشت سرگذاشتهایم. برای همین هم دوست نداشتیم دوباره به عقب بازگردیم.
اگر تمام تلاشمان را کردیم تا وضع سیاسی کشور به انتخاب حسن روحانی برای سکانداری دولت دوازدهم بینجامد مصداق آن ضربالمثل قدیمی بود که میگفت: «دهنمان پر از خون بود ولی تف نکردیم» اگر کنایه آن را بخواهید اینکه این مدت دلمان خون بود اما لب به شکوه نگشودیم تا اوضاع به سامانی برسد.
واقعیت این است که ما خبرنگاران بیشترین ضربه و آسیب را از خودمان دیدهایم و اگر از زاویه حرفه و صنفمان همراه و پشت یکدیگر بودیم هر کسی با هر موقعیتی به ویژه مدیران مسئولمان نمیتوانست به هر سازی ما را برقصاند.
موضوع این یادداشت نداشتن انجمن صنفی نیست موضوع این یادداشت عدم همبستگی ما خبرنگاران در قبال مدیرانمان و از آن بدتر دندان به جگر گرفتن برای بهبود اوضاع در آیندهای نامعلوم است.
این وضع مشخصاً در مطبوعاتی که داعیه اصلاحطلبی داشته و دارند بیشتر نمود دارد زیرا از یک سو مطبوعات جریان اصولگرا از حاشیه امن و ثبات برخوردار بودهاند و در نتیجه در ثبات، همان حداقل حقوق محفوظ مانده است و از سوی دیگر مطبوعات اصلاحطلب خود را مدعی بسیاری از ارزشها دانستهاند اما در عمل آن اتفاق دیگر افتاده است. مطبوعات جریان اصلاحطلب همواره به سبب آنکه دستش زیر ساطور توقیف بوده بیشتر با آسیبهایی از این دست مواجه بوده است. هربار نیز نشریهای توقیف شده مدیرمسئول آن به سبب آنکه جریان کارش متوقف شده از اعاده حقوق کارکنانش سرباززده است.
این وضع دستکم ۲۰سال سابقه دارد. دوستانی که در روزنامههای جامعه، توس، عصرآزادگان، خرداد و فتح کار کردهاند میتوانند بیایند گواهی دهند.
گاهی سرمایهگذارانی بودهاند که نیروهای تحریریه را از محل توقیف شده به محل روزنامه جدید کشاندهاند با این وعده که اگر سابقه و ادامه پرداخت بیمهات را میخواهی بیا در تحریریهای که در حال راهاندازی است و این راه ادامه پیدا کردهاست.
در همین دوره منتهی به انتخابات سال ۱۳۹۲ که حسن روحانی پیروز شد وضع مطبوعات چگونه بود. شبهایی که باید منتظر میماندیم تا تاییدیه مطالب از جایی خارج از روزنامه بیاید و هر آن تیغ توقیف برشاهرگ زندگی اقتصادیامان نزدیکی میکرد. همان زمان بیمه نداشتیم و هربار سخن از بیمه و قرارداد و امثال این حقوق به میان میآوردیم پاسخی میگرفتیم که در این شرایط همین که روزنامهای هست و شما در آن کار میکنید باید شاکر خداوند متعال باشید.
کدام نوروز را با خیال راحت و آسوده عیدی مقرر در قانون کار را گرفتهایم به خاطر ندارم. شاید آن زمان که خبرنگار همشهری بودم. ( سال ۱۳۸۸ از همشهری اخراج شدم) .
حال فرصت مطالبهای جدی از جانب ماست. از جانب ما خبرنگارانی که در عصر شبکههای اجتماعی نمیدانیم تولید نسخه کاغذی چه آیندهای دارد و همین یک استرس جدید به همه استرسهای جدیدمان افزودهاست.
در چنین شرایطی و در حالی که همه حمایتها و کمکهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دست «مدیرمسئول» میافتد پرسش اصلی این است که پرداخت حقوق معوق خبرنگاران را چه کسی پاسخگوست؟
متاسفانه اینک شاهد آن هستیم که یارانههای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به جای آنکه تسهیلگر وضعیت اهل رسانه باشد به ساختمانهای مجلل برای مدیران مسئولی بدل شدهاست که از پرداخت حقوق ماهانه خبرنگاران عاجز ماندهاند ولی در ساختمانهای مجلل و میلیاردیاشان تجهیزات و تفریحاتی برای خود به راهانداختهاند که هیچ سنخیتی با کار فرهنگی ندارد.
ما خبرنگاران همواره نوک پیکان انواعی از حرکتها بودهایم. اگر وزیری قرار بوده استیضاح شود، اگر جریان سیاسی قرار بوده پیروز شود ولی در برابر مدیران مسئولمان هیچ قدرتی برای دفاع از حقوقمان نداشتهایم.
خیلی ساده میتوانیم مرور کنیم؛ داشتن بیمه و قرارداد بیشتر به رویایی لوکس برای ما خبرنگاران تبدیل شده است. اما هیچگاه نتوانستیم بگوییم مدیرمسئول عزیز روزی که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز انتشارت را گرفتی فقط یک برگه کاغذ داشتی. بعد این تحریریه و خبرنگاران و سردبیران بودند که به آن لوگو هویت بخشیدند تا شما برمسند قدرت رسانهای تکیه بزنی. سهم خبرنگاران و تحریریه از هویتی که به واسطه کارکرد آنها به لوگو اعتبار بخشید را چگونه حساب کردید؟ بیمهاشان کردید؟ وظیفهاتان بود. حقوقشان را پرداخت کردید؟ وظیفهاتان بود. حق معنوی برند شدن رسانهاتان را چگونه حساب میکنید؟ حال که حقوق و بیمه آنها را پرداخت نکردید چه ؟
این یادداشت را از آن رو نوشتم که فقط یک نکته را به خودم متذکر شوم؛ سکوت همواره نتیجه مطلوبی برای آن دسته از کسانی که به حقوق دیگران احترام میگذارند برجای نگذاشتهاست. روزی که از تحریریه همشهری اخراج شدم بسیاری سکوت کردند. این عافیتطلبی در قبال همصنفیهایمان مناسب شان و حرفه تاثیرگذار ما نبوده و نیست. آن روز بر دیگران نمیتوانستم خرده بگیرم ولی امروز میخواهم به خودم یادآور شوم که به عنوان آن یک نفر از اهالی رسانه در قبال توهین و پایمال کردن حقوق همکارانم سکوت نخواهم کرد.
اگر روزی از بدنه تحریریه روزنامهای بدون بیمه و بدون دریافت سابقه خارج شدم و در «کلیدملی» انواع سختیها و فشارها و به ویژه بدهیهای سنگین را برای به جریان انداختن یک رسانه مستقل به جان خریدم برای آن بود که راهی متفاوت از آنچه تا کنون مدیریت رسانههایی که در آن خبرنگار بودم در پیش گیرم. زمانه زمان عافیتطلبی و چشمپوشی از خطای افرادی که از موقعیت رسانه سوءاستفاده کردهاند نیست. یا بهتر است بگویم سکوت بس است.
روزنامهنگار و سردبیر کلیدملی