هنوز تحقيقي صورت نگرفته كه آيا رعايت پروتكلهاي بهداشتي به امر اجتماعي بدل شده است يا خير. در اين مساله، هيچ تفاوتي بين جوامع مختلف نميكند. رعايت نكردن پروتكلهاي بهداشتي صرفا به ايران ختم نميشود و در امريكا، بريتانيا، فرانسه، ايتاليا و حتي امريكاي لاتين نيز افرادي هستند كه نميخواهند ماسك بزنند. بنابراين نميتوانيم بگوييم چون آمار شيوع كرونا در كشور ما بالاست، پس عدم رعايت پروتكلهاي بهداشتي نيز صرفا مسالهاي مربوط به كشور ماست. پيش از اين نيز بسياري پيشبيني ميكردند كه بعد از مدتي مردم از اين وضعيت خسته و دلزده خواهند شد و احتمال حضور آنها در خيابان و اعتراضشان نيز پيشبيني شده بود، همانطور كه حالا شاهد تحقق اين پيشبيني هستيم.
در ايران، آن مسالهاي كه نسبت به شيوع كرونا مورد توجه قرار نگرفته است، نه رعايت يا عدم رعايت پروتكلهاي بهداشتي، بلكه مديريت نظام درمان است، سوالي كه خصوصا در كشور ما بايد طرح شود، اين است كه آيا آمار بالاي شيوع كرونا در كشور ما ارتباطي با مديريت نظام بهداشت و درمان دارد يا خير. مرجعيت تشخيص اينكه وضعيت كرونا در يك شهر يا كشور قرمز است يا خير، به عهده علم و عالمان آن است، اما مرجعيت اين پرسش كه چگونه ميتوان اين آمار را در جامعه پايين آورد مربوط به عالمان عرصه پزشكي نيست. مشكل اينجاست كه در كشور ما ميان مديريت درمان و تخصص پزشكي تمايزي قائل نشده است. از زمان مشروطه تاكنون در بيشتر موارد از پزشكان خواسته شده است تا مديريت درمان را هم به عهده بگيرند. نگاهي به ساير نظامهاي پزشكي و درماني ساير كشورهاي دنيا نشان ميدهد كه كمتر كشوري يافت ميشود كه در آن، وزير بهداشت يك پزشك باشد. اين تصور كه بهترين مدير يك بيمارستان، يك پزشك است تصور صحيحي نيست. اين وظيفه به عهده متخصص مديريت درماني است، شخصي كه آموزش مديريت خدمات درمان و پزشكي را ديده باشد، بداند كه بايد تختهاي يك بيمارستان را چگونه تقسيم كند. ممكن است اين گفته من به مذاق پزشكان خوش نيايد، اما مديريت درمان و حرفه پزشكي از منظر معرفتشناسانه نيز با هم متفاوت هستند.
هيچ پزشكي آموزش مديريت درمان نميبيند، هيچ مدير درماني نيز لازم نيست كه بداند يك قلب چگونه عمل ميشود. ما بار زيادي را بر دوش پزشكان سوار كردهايم و مشكل همينجاست. ما هيچوقت مدير درمان تربيت نكرديم و فكر ميكنيم بهترين كسي كه شبكه پزشكي را مديريت ميكند، همان پزشك است. در صورتي كه در ساير نقاط دنيا بين دو اين عرصه تفكيك قائل شدهاند. البته ممكن است كه ببينيد در انگلستان نيز با همين مشكلاتي كه ما با آنها مواجهيم، مواجه هستند، اما آنجا مساله، تصميمگيري بين نان و جان است، اينجا علاوه بر تصميمگيري بين نان و جان، تفكيك بين عرصه پزشكي و عرصه مديريتي را هم مجزا نميكنيم. اين تفكيك را در جامعهشناسي ماكس وبر قائل ميشود و ميگويد كه پزشك مشروعيت خود را از علم پزشكي ميگيرد و بايد به علم پاسخگو باشد. اما يك مدير مشروعيت خود را از نظام بروكراتيك ميگيرد و بايد پاسخگوي سلسلهمراتب بروكراسي باشد. در چنين صورتي اگر رييسجمهور از وزير بهداشت خود سوال كند، اين پاسخ را نميشنود كه من پزشكم و بهتر ميدانم.